پیز

/piz/

لغت نامه دهخدا

پیز. [ ] ( فرانسوی ، اِ ) ( اصطلاح فیزیک ) واحد فشار است در سلسله اِم. ت ِ. اِس. ( MTS ) برابر 10000 باری ، و آن فشاری است که قوه یک اِستن بر سطح یک متر مربع وارد می آورد.

پیز. ( اِخ ) نام شهری از ناحیه توسکانی به ایتالیا کنار نهر آرنو، دارای 77هزارتن سکنه. رجوع به پیزه شود. || نام شهری از ناحیه قدیم پلوپونز ( الید ). رجوع به پیزه شود.

فرهنگ فارسی

( اسم )واحد فشار است درسلسل.( ام تی اس ) برابر ۱٠٠٠٠ باری و آن فشاریست که قو. یک استن بر سطح یک متر مربع وار می آورد.

فرهنگ عمید

واحد اندازه گیری فشار در سلسلۀ ام.تی.اس. (mts ) که معادل ۱۰۰۰۰ باری است.

گویش مازنی

/peyaz/ پیاز

واژه نامه بختیاریکا

از گونه های نخ های قالی بافی
چوبی در دار قالی بافی

پیشنهاد کاربران

پیز به ماهیچه ساق پا د لکی و لری می گویند
پیز، از زانو تا مچ پا را پیز گویند
در گویش و لهجه لری ماهیچه پشت ساق پا را پیز گویند
پا و پیز از یک خانواده هستن

بپرس