پیروی کردن


معنی انگلیسی:
cling, comply, hew, keep, observe

لغت نامه دهخدا

پیروی کردن. [ پ َ/ پ ِ رَ / رُ وی ک َ دَ ] ( مص مرکب ) متابعت کردن. اقتدار کردن. اقتفا کردن. اقتراء. اقتیاف. تمصر. تقیل.ائتمام ؛ بدنبال چیزی پیوستن. اتباع. متابعت. احتذاء. تتبع. تقلید. تباعة. اثف. تأسی کردن. تسنن. تشیع.تعاقب. استقراء. تقسس. استتباع ؛ پیروی کردن خواستن.استنشاء؛ تتبع اخبار کردن. قَفَو، قُفُوّ، قوف ، قفر؛ پیروی کردن و در پی کسی رفتن. امتثال ؛ پیروی کردن طریقه کسی را و تجاوز نکردن از وی. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) اقتدا کردن متابعت کردن تبعیت کردن : سالها پیروی مذهب رندان کردم تا بفتوای خرد حرص بزندان کردم . ( حافظ )
متابعت کردن اقتدا کردن

فرهنگ معین

( ~. کَ دَ ) (مص ل . ) اقتدا کردن ، متابعت کردن .

جدول کلمات

تاسی

مترادف ها

conform (فعل)
موافقت کردن، وفق دادن، مطابقت کردن، همنوایی کردن، پیروی کردن

follow (فعل)
درک کردن، فهمیدن، دنبال کردن، تعقیب کردن، پیروی کردن، پیروی کردن از، متابعت کردن، در ذیل امدن

فارسی به عربی

قلد

پیشنهاد کاربران

دنباله روی کردن
تَأَسّی ، اقتداء
بر راه کسی رفتن ؛ اقتباس . ( تاج المصادر بیهقی ) .
- || پیروی از کسی کردن . روش و راه کسی را دنبال کردن .
اقتدا. . .
تاسی . ردف
تابعیت
ارادف
ردف ، متابعت ، اتباع، تبعیت، ارداف، تبع

بپرس