بدانگه تو پیروز باشی مگر
اگر یار باشدت پیروزگر.
فردوسی.
که پیروزگر در جهان ایزد است جهاندار اگر زو نترسد بد است.
فردوسی.
بنیروی پیروزگر یک خدای چون من با سپاه اندرآیم ز جای.
فردوسی.
خداوند دانائی و تاج و تخت ز پیروزگر یافته کام و بخت.
فردوسی.
سپاس از خداوند پیروزگرکزویست نیروی فر و هنر.
فردوسی.
چو پیروزگر فرهی دادمان در بخت پیروز بگشادمان.
فردوسی.
که پیروزگر پشت و یار منست کنون زخم شمشیر کار منست.
فردوسی.
ز پیروزگر آفرین تو بادسر تاجداران زمین تو باد.
فردوسی.
زپیروزگر آفرین بر تو بادمبادی همیشه مگر شاه و شاد.
فردوسی.
بدو گفت شاه این نه تیر منست که پیروزگر دستگیر منست.
فردوسی.
به پیروزگر بر تو ای پهلوان که از من نباشی خلیده روان.
فردوسی.
سپاس از جهاندار پیروزگرکه آوردمان رنج و سختی بسر.
فردوسی.
چو پیروزگر دادمان فرهی بزرگی و دیهیم و شاهنشهی.
فردوسی.
بنام خداوند پیروزگرخداوند دیهیم و فر و هنر.
فردوسی.
بنیروی یزدان پیروزگربداد و دهش تنگ بسته کمر.
فردوسی.
ز دشمن ستاند رساند بدوست خداوند پیروزگر یار اوست.
فردوسی.
|| ( ص مرکب ) عطاکننده فیروزی.دهنده فیروزی. پیروزگرداننده. ناصر. از صفات باری تعالی : بفرمان یزدان پیروزگر
ببندم ورا نیز راه گذر.
فردوسی.
بپیش خداوند پیروزگرکزویست مردی و بخت و هنر.
فردوسی.
دو زاغ کمان را بزه برنهادز یزدان پیروزگر کرد یاد.
فردوسی.
بنیروی یزدان پیروزگرببندم بکین سیاوش کمر.
فردوسی.
بنیروی یزدان پیروزگرببخت و بشمشیر و تیر و هنر.
فردوسی.
جهاندار پیروزگر یار بادسر بخت دشمن نگونسار باد.
فردوسی.
خروشان بغلطید بر خاک بربپیش خداوند پیروزگر.
فردوسی.
بنیروی یزدان پیروزگربیشتر بخوانید ...