پیروزه گنبد

لغت نامه دهخدا

پیروزه گنبد. [ زَ / زِ گُم ْ ب َ ] ( اِ مرکب ) گنبد پیروزه ای. گنبد از فیروزه. || کنایه از فلک و آسمان :
کوس وحدت زن در این پیروزه گنبد کاندرو
از نوای کوس وحدت بر، نوائی برنخاست.
خاقانی.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- قبه ای از فیروزه ساخته . ۲-گنبدی برنگ پیروزهقب. پیروزه رنگ . ۳- آسمان فلک : کوس وحدت زن درین پیروزه گنبد کاندر او از نوای کوس وحدت بر نوایی بر نخاست . ( خاقانی )

فرهنگ عمید

۱. گنبد فیروزه رنگ.
۲. [مجاز] آسمان، پیروزه گون گنبد، پیروزه تشت.

پیشنهاد کاربران

بپرس