پیروزروز

لغت نامه دهخدا

پیروزروز. ( ص مرکب ) با روزگاری قرین ظفر. مظفر و منصور. کامیاب و نیکبخت و باسعادت :
اقبال و بخت و دولت پیروزروز را
فرزند نازنینی پرورده در کنار.
سوزنی.

فرهنگ فارسی

( صفت ) با روزگاری قرین ظفر کامیاب نیکبخت : اقبال و بخت و دولت پیروز روز را فرزند نازنیتی پرورده در کنار. ( سوزنی )

فرهنگ عمید

کامیاب و نیک بخت.

پیشنهاد کاربران

پیروزروز ؛ خوشبخت. کامروا :
خرم صباح آنکه تو بر وی گذر کنی
پیروزروز آنکه تو در وی نظر کنی.
سعدی.

بپرس