لغت نامه دهخدا
( پیروز آمدن ) پیروز آمدن. [ م َ دَ ] ( مص مرکب ) مظفرشدن. فاتح گشتن. فیروزی یافتن : بهر مهم که او را ( شاپور را ) پیش آمدی بتن خویش روی بکفایت آن نهادی تا لاجرم پیروز آمدی. ( فارسنامه ابن البلخی چ اروپا ص 72 ). خردمند چون بکوشد... اگر پیروز آید نام گیرد. ( کلیله و دمنه ). و هر که بدین خصال متحلی گشت شاید که بر حاجت خویش پیروز آید. ( کلیله و دمنه ).
فرهنگ فارسی
( پیروز آمدن ) ( مصدر ) ۱- مظفر شدن غالب شدن فاتح گشتن پیروزی یافتن : خردمند چون بکوشد ... اگر پیروز آید نام گیرد . ۲- دسترس یافتن ( بحاجت ) رسیدن ( بمقصد ومراد ) : و هر که بدین خصال گشت شاید که بر حاجت خویش پیروز آید.