پیره مرد. [ رَ / رِ م َ ] ( اِ مرکب ) پیرمرد. مقابل پیره زن. مردسالخورده. کهنسال. رجوع به پیرمرد شود : گفت جوانمرد شو ای پیره مردکاینقدرت بود ببایست خورد.نظامی.