پیراگندن. [ گ َ دَ ] ( مص ) متفرق ساختن. پریشان کردن. افشانیدن. ( برهان ). پراگندن. پراگنده ساختن : دلم ز گردش ایام ریش بود فلک نمک نگر که چگونه بر آن بپیراگند.خلاق المعانی.
۱- متفرق ساختن پریشان کردن پراگندن . ۲- افشاندن پاشیدن : دلم ز گردش ایام ریش بود فلک نمک نگر که چگونه بران بپیراگند. ( خلاق المعانی )متفرق ساختن پریشان کردن