پیر گردانیدن. [ گ َ دَ ] ( مص مرکب ) پیر کردن. اِکماء. قنسرة. اشابة. سفال. سفول. اکویداد. ( منتهی الارب ) : گَرد رنج و غم که بر مردم رسدزودتر می پیر گردد مرد شاب.ناصرخسرو.