پیر چهل ساله

لغت نامه دهخدا

پیر چهل ساله. [ رِ چ ِ هَِ ل َ / ل ِ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از عقل است. ( برهان ). کنایه از قوت عاقله که در عمر چهل سالگی تمام و کامل میشود. || فیروزه. ( برهان ) ( مجموعه مترادفات ص 145 ). || فرشته. ( برهان ). مَلَک. ( انجمن آرا ). || ( اِخ ) کنایه از جبرئیل. ( غیاث ). || آدم علیه السلام. ( برهان ).

فرهنگ فارسی

کنایه از عقل است

پیشنهاد کاربران

پیر چهل ساله:پیر کامل ، کنایه از جبرئیل
( ( طفل چهل روزه کژ مژ زبان
پیر چهل ساله بر او درس خوان ) )
( شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص 289 . )

بپرس