بزرگترین اشتباه یا نقص مدل های ارائه شده در پیرامون پیدایش جهان هستی توسط کیهان شناسان عبارت است از عدم به رسمیت شناختن مکان مطلق و بیکران محمد زکریای رازی ؛ باروخ اسپینوزا و ایساّک نیوتون می باشد. جهانی که در آن زندگی می کنیم دارای یک حجم محدود و متناهی و یا یک فضا و یا یک مکان مجرد و سه بعدی ثابت و پایدار می باشد. محیط و مرز این مکان از جنس سطوح دوبعدی هندسی و یا صِوَر محض ذهنی می باشد و با این وجود بطور مطلق مسدود و نفوذ ناپذیر است. به این معنا که هیچ چیزی نمیتواند از خارج وارد این جهان شود و یا از درون آن به بیرون نفوذ کند. محیط جهان مشمول حال گذر زمان ؛ تغییر و تحول و فرسودگی و جابجایی و انقباض و انبساط نمی باشد. غیر از این جهان در پهنه بیکرانی، جهان های بیشمار دیگری هم وجود دارند و آنهم به دلیل بسیار ساده زیر : اگر جهان های بیشمار دیگر در اطراف این جهان وجود نداشته باشند، آنگاه مقدار و اندازه این جهان علارغم بزرگی شگفت انگیز باز هم در مقایسه با بیکرانی و بی نهایت برابر با عدد صفر می بود. زیرا هیچ چیزی هرچقدر هم که بزرگ باشد نمیتواند در مقایسه با بینهایت دارای مقدار و اندازه باشد. از طرف دیگر ، اگر تعداد مجموعه جهان ها در پهنه بیکرانی در حال رشد و افزایش نباشد، آنگاه مجموعه جهان ها هر چقدر هم از لحاظ تعداد بزرگ و غیر قابل شمارش باشند، با این وجود در مقایسه با بینهایت مقدار و اندازه عددی آنها برابر با صفر خواهد بود. نتیجه اینکه تعداد جهان ها به سوی بیکرانی بطور دائمی یا جاودانه در حال افزایش خواهد بود. لذا تئوری یا نظریه این حقیر در قالب عبارت " کثرت پایان ناپذیر ماورایی " یعنی تقسیم هستی بیکران به هستی های محدود و متناهی و بیشمار، یک خواب و خیال اوهامی و بریده از واقعیت نیست بلکه یک حقیقت ماورایی و از بیرون به گوش سرم وحی نگردیده است بلکه حاصل القائات و الهامات باطنی می باشد در طی اندیشیدن به اصالت و ماهیت مفاهیم نامتناهی ؛ بیکرانی و بینهایت. اشتباه دیگر اندیشمندان علمی در بررسی پیدایش جهان این است که دانش و قدرت مطلق خداوند را به رسمیت نمی شناسند و آنهم به این دلیل ساده که انسان در طول تاریخ پیدایش آئین ها ؛ ادیان و مذاهب تاکنون نتوانسته است به این حقیقت ساده دست یابد که مفهوم خداوند و باور و ایمان به وی، اسیر دست داستان های افسانه ای و اسطوره ای دینی بوده و در طی اعصار مختلف باستان بطور کامل در انحصار این میادین در آمده اند. لذا دست یابی به احساس رهایی و رستگاری و قانون و شفای موعود در شکستن این انحصارات و رهایی مفهوم خداوند و باور و ایمان به وی از اسارت دین و مذهب، ممکن و میسّر است. انسان تا نتواند طبیعت و کیهان و بخصوص طبع خویش را بطور کامل شناسایی نکند، هرگز قادر به درک و شناخت خویش؛ سرنوشت خود و شناخت خداوند نائل نخواهد گردید. لذا انتخاب راه آتئیزم، انتخاب یک گمراهه دیگر است نسبت به گمراهه های گوناگون ادیان و مذاهب به اصطلاح الهی. پیدایش جهان هستی دارای دو تاریخ متفاوت می باشد: یکی از لحظه آفرینش جهان و یا مجموعه وسیعی از جهان ها و بسیاری از موجودات زنده و مفید و کلیه موجودات غیر زنده و کلیه افراد انسانی بطور همزمان در برترین سطح کمال ایده آل بهشتی هستی و وجود بیکران خداوند و برخورداری موجودات زنده مفید و کلیه افراد انسانی پس از آفرینش از حیات جاودانه. دیگری پس از پایان یافتن آن حیات بهشتی و آغاز حرکت تحولی یکباره هستی به سوی نهایت نقصان و پس از آن حرکت صعودی هستی بسوی برگشت به حالت اولیه کمال ایده آل بهشتی. این دو تاریخ را باید جدا از هم مورد بررسی قرار داد.
... [مشاهده متن کامل]
الهیات و حکمت و عرفان دینی حالت های مبداء و معاد را جدا از هم می پندارند و حالت معاد را میدان برپایی دادگاه عدل الهی در نظر می گیرند که در آن محکمه، احساسات انتقام جویی خداوند گُل می کند و شکوفا می شود و با شفاعت و میانجی گری عده قلیلی انسان تحت عنوان انبیاء و اولیاء، راه واحد و یگانه کاروان افراد انسانی از هم جدا میگردد و یکی به سوی بهشت و دیگری به سوی جهنم روانه می شوند. لذا الهیات و حکمت و عرفان دینی در طول تاریخ پیدایش ادیان و مذاهب تاکنون در مورد خداوند و فلسفه آفرینش جهان و موجودات زنده و غیر زنده و هدف و معنا و مفهوم زندگی انسان نتوانسته است که از مرز و محیط این اوهامات وحیانی دینی یک قدم فراتر نهد و با حقایق ژرف تری آشنا گردد. لذا بهتر و مفیدتر خواهد بود که بررسی تاریخ اول را به عهده الهیات ؛ فلسفه و عرفان علمی بسپاریم و خیال خودرا راحت نمائیم. داستان های افسانه ای دینی نباید باعث و سبب شوند که خود خداوند و دانش و قدرت مطلق و بیکران اورا هم افسانه به پنداریم. همین که باور داشته باشیم که خداوند متعال در طول تاریخ پیدایش انسان روی کره زمین تاکنون ، هیچ انسانی را برای هدایت بشر انتخاب و معبوث و اعزام و ارسال ننموده و در گوش سر هیچ انسانی یک جمله یا جملاتی را بطور مستقیم یا غیر مستقیم نجوا و زمزمه نکرده است، کافیست.
... [مشاهده متن کامل]
الهیات و حکمت و عرفان دینی حالت های مبداء و معاد را جدا از هم می پندارند و حالت معاد را میدان برپایی دادگاه عدل الهی در نظر می گیرند که در آن محکمه، احساسات انتقام جویی خداوند گُل می کند و شکوفا می شود و با شفاعت و میانجی گری عده قلیلی انسان تحت عنوان انبیاء و اولیاء، راه واحد و یگانه کاروان افراد انسانی از هم جدا میگردد و یکی به سوی بهشت و دیگری به سوی جهنم روانه می شوند. لذا الهیات و حکمت و عرفان دینی در طول تاریخ پیدایش ادیان و مذاهب تاکنون در مورد خداوند و فلسفه آفرینش جهان و موجودات زنده و غیر زنده و هدف و معنا و مفهوم زندگی انسان نتوانسته است که از مرز و محیط این اوهامات وحیانی دینی یک قدم فراتر نهد و با حقایق ژرف تری آشنا گردد. لذا بهتر و مفیدتر خواهد بود که بررسی تاریخ اول را به عهده الهیات ؛ فلسفه و عرفان علمی بسپاریم و خیال خودرا راحت نمائیم. داستان های افسانه ای دینی نباید باعث و سبب شوند که خود خداوند و دانش و قدرت مطلق و بیکران اورا هم افسانه به پنداریم. همین که باور داشته باشیم که خداوند متعال در طول تاریخ پیدایش انسان روی کره زمین تاکنون ، هیچ انسانی را برای هدایت بشر انتخاب و معبوث و اعزام و ارسال ننموده و در گوش سر هیچ انسانی یک جمله یا جملاتی را بطور مستقیم یا غیر مستقیم نجوا و زمزمه نکرده است، کافیست.