پیدا گردانیدن

لغت نامه دهخدا

پیدا گردانیدن. [ پ َ / پ ِ گ َ دَ ] ( مص مرکب ) بوجود آوردن. ظاهر ساختن : حق تعالی بفضل خوددرخت کدو را پیدا گردانید همان ساعت درخت کدو برآمد. ( قصص الانبیاء ص 136 ). || معلوم کردن : سوگند خورد که طعام و شراب نخورم تا ایزدتعالی مرا پیدا گرداند که چه باید کرد. ( تاریخ سیستان ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- ظاهر ساختن آشکار کردن . ۲- ایجاد کردن بوجود آوردن : حق تعالی بفضل خود درخت کدو را پیدا گردانید همان ساعت درخت کدو بر آمد. ۳- معلوم کردن : سوگند خور که طعام و شراب نخورم تا ایزد تعالی مرا پیدا گرداند که چه باید کرد.

پیشنهاد کاربران

بپرس