ز کار و نشان سپهر بلند
همه کرد پیدا چه و چون و چند.
فردوسی.
بر او بر شمار سپهر بلندهمه کردپیدا چه و چون و چند.
فردوسی.
یکی شاخ پیدا کن از تخم من چو خورشید تابنده بر انجمن.
فردوسی.
شه کابل آمد دو رخساره زردبلشکر مرآن راز پیدا نکرد.
فردوسی.
بپرسید و گفتش که از آرزوی چه پیش است پیدا کن ای نیکخوی.
فردوسی.
که بر شاه پیدا کند کار مابگوید بدو رنج و تیمار ما.
فردوسی.
توانائی خویش پیدا کنم چو فرمان دهد دیده بینا کنم.
فردوسی.
بزخم اندرون تیغ شه ریز ریزچه زخمی که پیدا کند رستخیز.
فردوسی.
بدو گفت رستم که شد تیره روزچو پیدا کند تیغ گیتی فروز.
فردوسی.
بگویم ترا آنچه درخواستی بگفتار پیدا کنم راستی.
فردوسی.
به اسکندر آن نامور شاه گفت که پیدا کن اکنون نهان در نهفت.
فردوسی.
کس این رازپیدا نیارست کردبماندند با درد و رخساره زرد.
فردوسی.
چو پیدا کنم بر تو اندوه و رنج بدانی که از رنج ما خواست گنج.
فردوسی.
بر او کرده پیدانشان سپهرز کیوان و بهرام و ناهید و مهر.
فردوسی.
چو خفتان و چون درع و برگستوان همه کرد پیدا بروشن روان.
فردوسی.
بپرسی ازین هفت انباز خویش مگر بر تو پیدا کند راز خویش.
فردوسی.
ور همی آتش فروزد در دل من گو فروزشمع را چون برفروزی فایدت پیدا کند.
منوچهری.
و بحرمین خطبه او را همی کردند. ( یعقوب لیث را ) هفت سال و از دیگر جایها اندر اسلام همه طاعت و فرمان وی پیدا همی کردند. ( تاریخ سیستان ). و پیدا کردند شعار امیر با جعفر و خطبه بر او کردند. ( تاریخ سیستان ). آمدن عمروبن الهیثم بسیستان متنکر. و عمل خویش پیدا نکرد... چون بدر مسجد آدینه برسیدند عمروبن الهیثم منشور و عهد خویش عرضه کرد. ( تاریخ سیستان ). حسین بن علی بسیستان اندر آمد و عهد خویش نهان کرد چند روز، باز پیدا کرد. ( تاریخ سیستان ). نزدیک محمدبن واصل شد و پیدا کرد خلاف خویش بر یعقوب. ( تاریخ سیستان ). احمدبن عبداﷲ الخجستانی خلاف پیدا کرد و نشابور حصار گرفت. ( تاریخ سیستان ). باز طاهر و یعقوب حفض بن عمرالفرار را سوی عمرو فرستادند بعذر پیدا کردن اندر نفرستادن مال. ( تاریخ سیستان ). و حجت خویش زی خاص و عام پیدا همی کرد حرب کردن را با او. ( تاریخ سیستان ). و گفت چون قائد بادی پیدا کند او را باز باید داشت. گفتم به از این باید. ( تاریخ بیهقی ). و نسختهابرداشتند از منشور و نامه و القاب پیدا کردند تا این سلطان بزرگ را بدان خوانند. ( تاریخ بیهقی ).بیشتر بخوانید ...