بروز چهارم سپیده دمان
چو خورشید پیدا شد از آسمان.
فردوسی.
بگفت آنچه بشنید و نامه بدادسخنها که پیدا شد ار نوش زاد.
فردوسی.
نباید که پیدا شود راز تووگر بشنود راز و آوازتو.
فردوسی.
چو پیدا شد آن فر واورند شاه درفش بزرگی و چندین سپاه.
فردوسی.
خدائیت پیدا شود آن زمان که آیی بچنگم چو شیر ژیان.
فردوسی.
بپاسخ بگفتند کز روزگاریکی مرد پیدا شود نامدار.
فردوسی.
سر بانوان بودم و فر شاه از آن پس چو پیدا شد از من گناه.
فردوسی.
با سماع چنگ باش از چاشتگه تا آن زما[ نک ]بر فلک پیدا شود پروین چو سیمین شفترنگ.
عسجدی.
نکشم ناز ترا و ندهم دل بتو من تا مرا دوستی و مهر تو پیدا نشود.
منوچهری.
ز یک پدر دو پسر نیک و بد عجب نبودکه از درختی پیدا شدست منبر و دار.
ابوحنیفه اسکافی.
از دور مجمزی پیدا شد از راه امیرمحمد او را بدید. ( تاریخ بیهقی ). درعلم غیب وی ( خداوند ) رفته است که در جهان در فلان بقعت مردی پیدا خواهد شد. ( تاریخ بیهقی ). ایزد... چون خواست که دولت بدین بزرگی پیدا شود... سبکتکین را ازدرجه کفر بدرجه ایمان رسانید. ( تاریخ بیهقی ). ابتدا بباید دانست که امیر ماضی... شکوفه نهالی بود که ملک از آن نهال پیدا شد. ( تاریخ بیهقی ). ز پنهان آمداینجا جان و پیدا شد ز تن زآنسان
که پنهان برشود وندر هوا پیدا شود باران.
ناصرخسرو.
تو عورت جهل را نمی بینی آنگاه شود بچشم تو پیدا
این عورت بود آنکه پیدا شد
در طاعت دیو از آدم و حوا.
ناصرخسرو.
ای کرده قال و قیل ترا شیداهیچ از خبر شدت بعیان پیدا.
ناصرخسرو.
کفر و نفاق از وی چو عباسی بر جامه سیاهش پیدا شد.
ناصرخسرو.
گر ترا درخور بود زان پس چرا ایدون بودکز شرار او شهاب اندر فلک پیدا شود.
ناصرخسرو.
بیشتر بخوانید ...