پید

لغت نامه دهخدا

پید. ( ص ) ترت و مرت. تار و مار. ( برهان ) ( آنندراج ). || بیفایده. || هرچه از تف آتش زرد و ضایع شده باشد. ( برهان ). هر چیزی که از تف آتش زرد شود و نزدیک به سوختن باشد.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- بیفایده بی ارزش . ۲- ترت و مرتتار و مار.۳-هر چه از تف آتش زرد و ضایع شود: و هم فیها کالحون : و ایشان در ان آتش ترش رویان باشند از بهر آنک لبهاشان بر جسته باشد و دندانها پیذ آمده .

فرهنگ معین

(اِ. ) ۱ - بی فایده ، بی ارزش . ۲ - تار و مار.

گویش مازنی

/pid/ کهنه و پوسیده

پیشنهاد کاربران

واژه پید در مازنی یعنی کهنه و پوسیده:
چو ره لَمیگ بزوئه پید بَهییه
پید. ( مازنی ) ، پوک ، پوسیده ، پارچه یا چوبی که پوسیده شده باشد . "پید چو" - چوب پوسیده . "فقیر پید کلا لو نارنه".

بپرس