پیاپی شدن و پی در پی امدن
جدول کلمات
تتابع
پیشنهاد کاربران
دمادم آمدن کسی ( سپاهی ، گروهی ) ؛ پی یکدیگر آمدن آنان. ( یادداشت مؤلف ) :
دمادم به لشکرگه آمد سپاه
تبیره زنان برگرفتند راه.
فردوسی.
من اکنون ز خلخ به اندک زمان
دمادم بیایم پس اندر دمان.
... [مشاهده متن کامل]
فردوسی.
دو هفته برآمد به فرمان شاه
دمادم به لشکرگه آمد سپاه.
فردوسی.
وز ایران دمادم بیامد سپاه
ز راه بیابان سوی رزمگاه.
فردوسی.
بوالمظفر. . . . آمد. . . و دیگران دمادم وی. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 246 ) . و مخالفان دمادم آمدند. ( تاریخ بیهقی ) .
ز بهر آنکه بنمایندمان آن جای پنهانی
دمادم شش تن آمد سوی ما پیغمبر از یزدان.
ناصرخسرو.
دمادم به لشکرگه آمد سپاه
تبیره زنان برگرفتند راه.
فردوسی.
من اکنون ز خلخ به اندک زمان
دمادم بیایم پس اندر دمان.
... [مشاهده متن کامل]
فردوسی.
دو هفته برآمد به فرمان شاه
دمادم به لشکرگه آمد سپاه.
فردوسی.
وز ایران دمادم بیامد سپاه
ز راه بیابان سوی رزمگاه.
فردوسی.
بوالمظفر. . . . آمد. . . و دیگران دمادم وی. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 246 ) . و مخالفان دمادم آمدند. ( تاریخ بیهقی ) .
ز بهر آنکه بنمایندمان آن جای پنهانی
دمادم شش تن آمد سوی ما پیغمبر از یزدان.
ناصرخسرو.