پیامبران را تکبر نیست

پیشنهاد کاربران

می گویند مردی ادعای پیغمبری کرد. عده ای دور او جمع شدند و گفتند: پیامبران هر یک معجزه ای داشتند. اگر پیامبری، به ما معجزه ای نشان بده تا تو را باور کنیم!
مرد گفت: باشد، معجزه هم نشان تان می دهم. برای ما پیامبران، معجزه امری عادی است؛ هر چه بگویید و هر چه بخواهید، انجام خواهم داد! مردم به این سو و آن سو نگاه کردند تا کاری دشوار از او بخواهند و او مجبور شود معجزه اش را نشان بدهد. در همین موقع، چشم شان به درخت بزرگی افتاد که در همان نزدیکی بود. گفتند: فرمان بده تا درخت نزد تو بیاید!
...
[مشاهده متن کامل]

مرد پذیرفت و گفت: خوب است، همین کار را می کنم. بعد رو به روی درخت ایستاد. سرش را بالا گرفت و با صدایی محکم گفت: ای درخت، به فرمان پیغمبر خدا نزدیک من بیا! درخت از جای خود تکان نخورد. مرد بی درنگ جلو رفت و نزدیک درخت ایستاد. رو به مردم کرد و گفت: اینک من و درخت، در کنار هم هستیم! مردم از خنده روی پا بند نبودند. یکی گفت: ما گفتیم درخت نزد تو بیاید، نه آن که تو نزد درخت بروی.
مرد گفت: چون پیامبران را غرور و تکبر نیست، به درخت گفتم نزد من بیاید؛ اما نیامد. خُب، من به سوی او رفتم!
این مَثَل، به کسی گفته می شود که بی اساس بودن ادعای بزرگش، به همه ثابت شده باشد، ولی سعی کند به هر طریقی، خود را صاحب حق نشان دهد.

منابع• http://techniques.blogfa.com/post/14

بپرس