پیازکی

لغت نامه دهخدا

پیازکی. [ زَ ] ( ص نسبی ) منسوب به پیازک. ( برهان ). برنگ پوست پیاز، سرخ پوست. برنگ سرخ پوست گونه ای از پیاز.
- لعل پیازکی ؛ لعلی باشد قیمتی. لعل سرخ بود قیمتی. ( لغت نامه اسدی ). لعل پیازی ، نام لعلی است که از کانی خیزد که قریه پیازک نزدیک آن است. ( جواهرنامه ).ابوریحان در الجماهر فی معرفة الجواهر آرد: و ربما [ نسبت اللعل ] الی ما قاربها من القری و البقاع کالپیازکی فانها نسبت الی انف جبل هناک یسمی پیازک ، لااتصال له بشی من ذکر البصل :
لعل پیازکی رخ تو بود و زرد گشت
اشکم ز درد اوست چو لعل پیازکی.
لؤلؤی.
از چشم برده قاعده جزع معدنی
وز لب شکسته قیمت لعل پیازکی.
عجمی گرگانی.

فرهنگ فارسی

( صفت )لعل پیازکی.نوعی لعل سرخ گرانبها منسوب بکوهی بنام پیازک ( ربطی به پیازک ( بصل ) ندارد ) ( الجماهر بیرونی ) : لعل پیازکی رخ تو بود و زرد گشت اشکم ز درد اوست چو لعل پیازکی . ( لولوی ) توضیح مولف نخب الذخائر ( ص ۵۱ ) گوید: و از آن( بلخش لعل ) آنست که شبیه به یاقوت بهرمانی و مشهور به یازکی استو آن بهترین و گرانبها ترین نوع است.مصحح کتاب در حاشی. همان صفحه نوشته : هیچیک از لغویان قدیم و جدید این لفظ را یاد نکرده اند و کلمه برای این نوعی از بخلش ( لعل ) ترکی جغطایی ( جغتایی ) است . اما در فارسی لعل پیازکی و لعل پیازی هر دو استعمال شده بنا بر این احتمال میرود که یازکی محرف یا مخفف پیازکی باشد.

فرهنگ عمید

سرخ رنگ.

پیشنهاد کاربران

بپرس