پیاده نهادن. [ دَ ن ِ / ن َ دَ ] ( مص مرکب ) زبون داشتن و عاجز انگاشتن. ( برهان ). حقیر و زبون پنداشتن. ( آنندراج ). زبون داشتن و اعتنا نکردن. ( انجمن آرا ). || طرح دادن : پیاده نهاده رخش ماه رافرس طرح کرده بسی شاه را.نظامی.فرس بفکند جوش من نیل رارخ من پیاده نهد پیل را.نظامی.
( مصدر ) ۱- زبون داشتن عاجز پنداشتن حقیر انگاشتن . ۲- طرح دادن : پیاده نهاده رخش ماهرا فرس طرح کرده بسی شاهرا. ( نظامی )