پیاده نظام

/piyAdenezAm/

معنی انگلیسی:
infantry, line

لغت نامه دهخدا

پیاده نظام. [ دَ / دِ ن ِ ] ( اِ مرکب )پیاده سپاهی. مقابل سواره نظام. سپاهیان پیاده منظم. لشکریان بی مرکب : پیاده نظام عروس میدان جنگ است.

فرهنگ فارسی

( اسم ) صنفی از قشون که افراد آن پیاده اند پیاد. سپاهی مقابل سواره نظام : سپهسالار- اعظم رئیس کل قشون از توپخانه و قور خانه و زنبورکخانه و افواج قاهر و سواره و پیاده نظام .

فرهنگ معین

( ~. نِ ) [ فا - ع . ] (اِمر. ) بخشی از لشکر که افراد آن پیاده اند.

فرهنگ عمید

آن قسمت از قشون که افراد آن پیاده اند و اسب ندارند.

مترادف ها

infantry (اسم)
پیاده نظام

فارسی به عربی

مشاة

پیشنهاد کاربران

بپرس