پی گذار

لغت نامه دهخدا

پی گذار. [ پ َ / پ ِ گ ُ ] ( نف مرکب ) پی گذارنده. بنیان نهنده. || قدم گذارنده. || ( ن مف مرکب ) جای عبور. محل گذاشتن قدم. معبر :
بساط ناصح تو پیشگاه باده و رود
سرای حاسد تو پی گذارآتش و آب.
مسعودسعد.
چون رگ آب حیات باز نمی یافت خصم
کرد باقبال او پیک اجل پی گذار.
خاقانی.

فرهنگ فارسی

( صفت ) پی گذارنده پایه گذار بنیان نهنده . ۲- قدم گذارنده . ۳ -( صفت ) جای عبور محل گذاشتن قدم معبر : بساط ناصح تو پیشگاه باده و رود سرای حاسد تو پی گذار آتش و آب . ( مسعود سعد )

فرهنگ عمید

پی گذارنده، پایه گذار، بنیان گذار.

پیشنهاد کاربران

بپرس