بدادو دهش دل توانگر کنید
از آزادگی برسر افسر کنید
که فرجام هم روزمان بگذرد
زمانه پی ما همی بشمرد.
فردوسی.
، پیش مردن. [ م ُ دَ ] ( مص مرکب ) فدا شدن کسی را. قربان او گردیدن. برخی ِ او گشتن. برخی ِ جان او شدن : نه هر کس پیش میری ، بیش میرد
بدین سختی غمی در پیش گیرد.
نظامی.
سرو من خوش میخرامی پیش بالا میرمت ماه من خوش میروی کاندر سراپا میرمت.
سعدی.
برخی جانت شوم که شمع فلک راپیش بمیرد چراغدان ثریا.
سعدی.