پی سپار. [ پ َ / پ ِ س ِ ] ( نف مرکب ) رونده و راهرو. ( برهان ) : باد بهار بین که چو فراش خانگی در دشت و کوه شد به گه صبح پی سپار.
ابن یمین.
|| ( ن مف مرکب ) پی سپر. لگدکوب و پایمال. ( برهان ).
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱- رونده راهرو : باد بهار بین که چو فراش خانگی در دشت و کوه شدن بگه صبرپی سپار. ( این یمین )
فرهنگ معین
(پِ یا پَ. س ِ ) (ص فا. ) رونده ، راهرو.
فرهنگ عمید
۱. رهسپار، رونده، راهرو، پی سپارنده: باد بهار بین که چو فراش چست خاست / بر دشت و کوه شد به گه صبح پی سپار (ابن یمین: ۸۳ ). ۲. (صفت مفعولی ) = پاسپار * پی سپار کردن: (مصدر متعدی ) لگدمال کردن، پایمال کردن.
مترادف ها
traveler(اسم)
سالک، غریب، سیار، سایر، سیاح، مسافر، عابر، رهنورد، پی سپار رهنورد، پی سپار