پی ریزی کردن

لغت نامه دهخدا

پی ریزی کردن. [ پ َ / پ ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) تأسیس کردن. بنیاد نهادن. پی افکندن. اساس نهادن.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) تاسیس کردن بنیاد نهادن پی افکندن .

پیشنهاد کاربران

پی ریختن
پِیریزیدَن/پیریختن.
پیریزش کردن.
پیریزی کردن.
پیریخت کردن.

بپرس