پی رند

پیشنهاد کاربران

پِی رَند: ازتَه به رنده زدودن ، ازریشه تراش دادن، ازکف صاف وهموار کردن .
نمونه:پس به� پی رند� نیم خیز شد، . ( کلیدر، ج۶، ص۱۸۳۷ )
/بلخی قد راست کرد تا آن چه به آخرین پی رند درخم منگال فراهم آورده بود ( کلیدر، ج۶، ص۱۸۳۷ )
محمد جعفر نقوی
پی رَند/peirănd : رَندیدن از بیخ، از پی.
( در فعل از بیخ و بی نهایت دلم کردن )
مانند: پس به ( ( پی رند ) ) نیمخیز شد. . .
کلیدر
محمود دولت آبادی

بپرس