چندگاه اینچنین برود و به می
هر شبم عیش بود پی درپی.
نظامی.
مکافاءة، کفاء؛ پی درپی نیزه زدن با هم. امعاط، انمعاط؛ پی درپی افتادن موی. امتعاط؛ پی درپی افتادن پشم. امتعال ؛ پی درپی آبستن شدن زن. ( منتهی الارب ). تساقط؛ پی درپی افتادن. دبل ؛ پی درپی زدن بر کسی عصا را. ( منتهی الارب ). هلب ؛ پی درپی آوردن اسب رفتار را. ( منتهی الارب ). تکلح ؛پی درپی درخشیدن برق. استرعال ؛ پی درپی رفتن گوسفند. || دُمادم : دو راهرو که براهی روند در یک سمت
عجب نباشد اگر اوفتند پی درپی.
کمال اسماعیل.