پی داشتن

لغت نامه دهخدا

پی داشتن. [ پ َ / پ ِ ت َ ] ( مص مرکب ) قوت و چسبندگی داشتن. کشش داشتن. صاحب ریع بودن. || دنباله داشتن. || دارای عصب بودن.
- پی کسی داشتن ؛ متابع او بودن. هوای او داشتن. براستای وی رفتن. بدنبال او رفتن :
تا من پی آن زلف سرافکنده همی دارم
چون شمع گهی گریه و گه خنده همی دارم.
خاقانی.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- دنباله داشتن.۲- ریع داشتن کشش داشتن صاحب ریع بودن . ۳- قوت داشتن.۴- دارای عصب بودن ( گوشت ) . یا پی کسی( چیزی ) داشتن . متابع او بودن بدنبال او رفتن هوای او را داشتن : تا من پی آن زلف سر افکنده همی دارم چون شمع گهی گریه و گه خنده همی دارم . ( خاقانی )

پیشنهاد کاربران

دنباله داشتن، پیامد داشتن ، حاصل داشتن ، نتیجه داشتن

بپرس