پی دار. [ پ َ / پ ِ ] ( نف مرکب ) ( گندم ، آرد، خمیر ) که ریع بسیار دارد. صاحب ریع. دارای قوت و چسبندگی. || ( گوشت... )؛ دارای قوت. دارای پی و عصب. || دنباله دار.
گویش مازنی
/pey daar/ بانگی که به واسطه ی آن شب پا، فرا رسیدن نیمه ی شب را به دیگر همکاران خود در مزارع اعلام می دارد & چاق پرمایه
مترادف ها
tendinous(صفت)
وتری، پی دار، گوشت پوره دار
sinewy(صفت)
نیرومند، با اسطقس، پی دار، سخت پی
پیشنهاد کاربران
پیدار بمعنی پدر در زبان پهلوی برگرفته از فرهنگ کوچک زبان پهلوی نوشته خانم دکتر میرفخرایی ص ۱۲۵