پی جویی
/peyjuyi/
مترادف پی جویی: استقصا، پیگیری، تفحص، جست وجو، ردیابی، کاوش
معنی انگلیسی:
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
فرهنگستان زبان و ادب
پیشنهاد کاربران
تتبع
پیشنهادِ واژه: " پی جُستَن، پِیجویی کردن، پی جوییدن" به جایِ واژه هایِ بیگانه یِ " to search، سِرچ کردن":
نکته: خودِ واژه یِ " پِی جُستن" از واژه یِ " search" برایِ یافتنِ چیز یا چیزهایی در اینترنت " درخورتر و نازک بینانه تر است. چرا؟
... [مشاهده متن کامل]
به دلیلِ بکارگیریِ پیشوندِ " پِی" که پیشوندی برایِ نشان دادنِ " به دنبالِ" می باشد.
"پِی جُستَن" به چمِ " به دنبالِ چیزی/کسی گَشتن یا جُستن، هدفی را در پیِ جُستجو یا کاوش دنبال کردن" است.
نمونه: فلان چیز را در اینترنت سِرچ کنید = فلان چیز را در اینترنت پِی جویید.
نکته :
می توان بجایِ " پِی جُستن یا پِی جوییدن" از " پِی جویی کردن" بهره ببریم.
می توان واژگانی همچون " پی جویه، پی جویِش، پی جُست، پی جُسته ( پی جُستَک ) و . . . " را از کارواژه یِ " پِی جُستَن" بیرون کشید.
نکته: خودِ واژه یِ " پِی جُستن" از واژه یِ " search" برایِ یافتنِ چیز یا چیزهایی در اینترنت " درخورتر و نازک بینانه تر است. چرا؟
... [مشاهده متن کامل]
به دلیلِ بکارگیریِ پیشوندِ " پِی" که پیشوندی برایِ نشان دادنِ " به دنبالِ" می باشد.
"پِی جُستَن" به چمِ " به دنبالِ چیزی/کسی گَشتن یا جُستن، هدفی را در پیِ جُستجو یا کاوش دنبال کردن" است.
نمونه: فلان چیز را در اینترنت سِرچ کنید = فلان چیز را در اینترنت پِی جویید.
نکته :
می توان بجایِ " پِی جُستن یا پِی جوییدن" از " پِی جویی کردن" بهره ببریم.
می توان واژگانی همچون " پی جویه، پی جویِش، پی جُست، پی جُسته ( پی جُستَک ) و . . . " را از کارواژه یِ " پِی جُستَن" بیرون کشید.
یکی از مراحل پیش از استخراج معدن
اَپاریک، پیگیری، ادامه، و تمدید