پی افشردن. [ پ َ / پ ِ اَ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) پایداری کردن. پافشاری کردن. پای فشردن. استقامت ورزیدن. استوار ماندن : بیاورد لشکر سوی خوار ری بیاراست لشکر بیفشرد پی.فردوسی.در ستمکارگی پی افشردندمیگرفتند و خانه میبردند.نظامی.دگرباره از بخت امیدوارپی افشرد بر جای خویش استوار.نظامی.سکندر دران داوری گاه سخت پی افشرد مانند بیخ درخت.نظامی.
( مصدر ) پایداری کردن پا فشاری کردن استقامت نمودن : بیاورد لشکری سوی خوار ری بیاراست لکشر بیفشر پی . ( فردوسی )