پکه
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
دانشنامه عمومی
پیشنهاد کاربران
تلفظ: Pekah
وصله ( لهجه خورموجی دشتی - استان بوشهر )
مثال:
در ماجرای خواستگاری یک جوان سیه چرده از دختری جت:
می گن جت بدرگن الا سپیدن
پکه سیه و سپید هیش کش ندی ین ( شاعر: مرحوم علی مرادی )
... [مشاهده متن کامل]
معنی:
می گویند قوم جت ( تلفظ: Jat - نام قومی است که شغل آن ها ساربانی شتر بوده است و از لحاظ اجتماعی از بقیه اقوام پایین تر شمرده می شده است ) شان پایینی دارند ولی [حداقل] پوست شان سفید است و دیده نشده است کسی سیاه را به سفید وصله زند.
وصله ( لهجه خورموجی دشتی - استان بوشهر )
مثال:
در ماجرای خواستگاری یک جوان سیه چرده از دختری جت:
می گن جت بدرگن الا سپیدن
پکه سیه و سپید هیش کش ندی ین ( شاعر: مرحوم علی مرادی )
... [مشاهده متن کامل]
معنی:
می گویند قوم جت ( تلفظ: Jat - نام قومی است که شغل آن ها ساربانی شتر بوده است و از لحاظ اجتماعی از بقیه اقوام پایین تر شمرده می شده است ) شان پایینی دارند ولی [حداقل] پوست شان سفید است و دیده نشده است کسی سیاه را به سفید وصله زند.