پکنی. [ پ َ ] ( اِ ) نوعی از شراب باشد که بعربی نبید گویند. باده ای که از برنج و ارزن و جو سازند. بمعنی شرابی است که از ارزن سازند زیرا که منسوب است به پکین و پکین و پکن بمعنی ارزن است. حکیم نزاری قهستانی گفته : مست گشتم ز جرعه پکنی شد مزاجم ز بنگ مستغنی.
( ازانجمن آرای ناصری ).
|| پنگان و معرب آن فنجان. بمعنی هر کاسه و پیاله عموماً و طاس مس ته سوراخ که به روی آب گذارندبرای تعیین ساعات. و نیز رجوع به بگنی شود.
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱- هر کاسه و پیاله ( عموما ). ۲- طاس مس ته سوراخ که بر روی آب گذارند برای تعیین ساعات پنگان فنجان .
فرهنگ عمید
= بگنی
گویش مازنی
/pekanni/ کندن پی ساختمان به منظور پاه ریزی بنا - حفر مکانی که پیش از آن به منظوری دیگر کنده شده باشد & عقب عقب رفتن
مترادف ها
pekinese(اسم)
سگ دست اموز، ساکن شهر پکن، پکنی، زبان و لهجه مردم پکن، سگ کوچک و دست اموز چینی
pekingese(اسم)
ساکن شهر پکن، پکنی، زبان و لهجه مردم پکن، سگ کوچک و دست اموز چینی