پکاندن

پیشنهاد کاربران

پَکاندن= جمع کردن، سوار کردن، دوختن، مونتاژ کردن
بهم پکاندن= بهم دوختن، روی هم سوار کردن، جمع کردن، مونتاژ کردن
تو جوونی، سریع این علفها را بهم بپَکون= تو جوانی، سریع این علفها را جمع کن و روی هم دسته کن.
...
[مشاهده متن کامل]

این ماشین وارداتی است. قطعاتش وارد میشه و فقط تو کارخونه بهم می پَکونن= این خودرو وارداتی است. قطعاتش وارد می شود و در کارخانه قطعات روی هم سوار می شود. مونتاژ می شود.
معادل انگلیسی assembly

پَکاندن= دوختن، سوار کردن
بهم پکاندن= روی هم سوار کردن، به هم وصل کردن، بهم دوختن
قطعات خودرو رو در این کارخانه بهم می پکونن= قطعات خودرو را در این کارخانه روی هم سوار می کنند. معادل انگلیسی assembly مونتاژ
ترکاندن، سبب ترکیدن چیزی شدن، سوراخ کردن یا پاره کردن چیزی مانند توپ و تاول که باعث خروج هوا یا مواد داخل آن می شود و معمولا با صدا همراه است.
پُکاندن، پوکاندن، داغان کردن، منفجر کردن، متلاشی کردن، تلاشی

بپرس