پژوهشگر

/paZuheSgar/

مترادف پژوهشگر: پژوهنده، جست وجوگر، متتبع، متجسس، متفحص، محقق

معنی انگلیسی:
inquisitor, researcher, student

لغت نامه دهخدا

پژوهشگر. [ پ ِ / پ َ هَِ گ َ ] ( ص مرکب ) پژوهش کننده.

فرهنگ فارسی

پژوهش کننده
( صفت ) پژوهش کننده .

فرهنگ عمید

پژوهش کننده.

مترادف ها

scholar (اسم)
عضو فرهنگستان، محقق، ادیب، دانشمند، خردمند، دانشور، پژوهشگر، دانش پژوه، اهل تتبع، شاگرد ممتاز

researcher (اسم)
پژوهشگر

researchist (اسم)
محقق، پژوهشگر

پیشنهاد کاربران

آقا متذاد چی پس
خانم یا آقای معلم
تحقیق کننده وقتی جمع بسته میشه ه میفته مثل ستاره ستارگان
پژوهشگران
تحقیق کننده گان
من معلمم به من اطمینان کنید😉😉😉
عضوفرهنگستان
جست و جو گر ها
کاونده ، کاوا ، کاوه ، کاوشگر، کاونده، کاوا، کاوکار،
پژوهش کننده

بپرس