پژولاندن
فرهنگ فارسی
( مصدر )( پژولاند پژولاندخواهد پژولاند بپژولان پژولاننده پژولانده ) متعدی پژولیدن ۱- پریشان کردن . ۲- رنجه کردن .
فرهنگ عمید
۲. افسرده کردن.
۳. رنجه کردن: گر روانم را پژولانند زود / صد در محنت بر ایشان برگشود (مولوی: ۹۸۱ ).
پیشنهاد کاربران
خیالی در تو آویزد، بیفتی
ترا وهمی پژولاند، پژولی
مولانا
پژولاند یعنی آزرده کرد
ترا وهمی پژولاند، پژولی
مولانا
پژولاند یعنی آزرده کرد
پریشان شدن کردن، درهم کردن ( فروزانفر )
خیالی در تو آویزد، بیفتی ترا وهمی پژولاند، پژولی
( غزلیات شمس 7/3186/5 )
خیالی در تو آویزد، بیفتی ترا وهمی پژولاند، پژولی
( غزلیات شمس 7/3186/5 )