پژمردگی

/paZmordegi/

مترادف پژمردگی: افسردگی، دلمردگی، ذبول، غمگینی، غمناکی

متضاد پژمردگی: بشاشت

لغت نامه دهخدا

پژمردگی. [ پ َ م ُ دَ / دِ ] ( حامص ) حالت آنکه پژمرده باشد.افسردگی. ذبول. || غمناکی :
بکار اندرآی این چه پژمردگی است
که پایان بیکاری افسردگی است.
نظامی.
پژمردگیست در پی هر تازگی که هست
پیوسته روی تازه نباشد عروس را.
( از تاریخ گیلان مرعشی ).

فرهنگ فارسی

۱- افسردگی . ۲- غمناکی .

فرهنگ معین

(پَ مُ دِ )(حامص . ) ۱ - افسردگی ، پلاسیدگی . ۲ - غمناکی .

فرهنگ عمید

۱. حالت پژمرده بودن، پلاسیدگی.
۲. [مجاز] افسردگی: به کار اندر آی این چه پژمردگی ست / که پایان بیکاری افسردگی ست (نظامی۶: ۱۱۰۰ ).

دانشنامه آزاد فارسی

پَژمُردگی (wilting)
ازدست رفتن سفتی یا شادابی (آماسیدگی) در گیاهان، به علت کاهش فشار دیواره ای. پژمردگی در گیاهان فاقد چوباندکی مشخص تر است.

مترادف ها

dejection (اسم)
افسردگی، دلمردگی، پژمانی، پژمردگی

withered state (اسم)
پژمردگی

فارسی به عربی

اعیاء

پیشنهاد کاربران

پژمردگی=کز
پژمردگی: ( wilt ) ) [امراض نباتی]پژمردگی یا ازبین رفتن شادابیت نبات براثر کمبود یا ازدست دادن آب، پژمردگی ممکن است براثر اختلال درانتقال یا جذب آب.
پژمردگی: ( wilting ) ) [امراض نباتی]درنباتاتی دیده می شود که ریشه یا انساج انتقالی شان مورد حمله قرارگرفته باشند.

بپرس