پژم
لغت نامه دهخدا
پژم. [ پ ُ ژُ ] ( ص ) مردم فرومایه که بتازی رذل گویند. ( فرهنگ رشیدی ). این کلمه در جای دیگر دیده نشد.
پژم. [ پ َ ] ( اِ ) صاحب فرهنگ شعوری از المشکلات نقل میکند: هو مایسقط من الثلج فی اللیل. ظاهراً مصحف نزم است. ژاله. شب نم. صقیع. و رجوع به نزم شود.
پژم. ( اِخ ) ناحیتی است بزرگ از دیلمان به دیلم خاصه. ( حدود العالم ).
فرهنگ فارسی
ناحیتی است بزرگ از دیلمان بدیلم خاصه
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید