پوچ

/puC/

مترادف پوچ: بی اساس، بی بنیاد، بی فایده، بی معنی، بیهوده، پوک، تهی، چرند، خالی، صفر، کشکی، مزخرف، میان تهی، واهی، هجو، هیچ، یاوه

معنی انگلیسی:
vain, futile, empty, hollow, frivolous, blank, null, void, nonsense, idle talk, twaddle, absurd, airy, frothy, hokum, inane, meaningless, phantom, rubbish, tinsel, trumpery, vacuous, windy, tosh

لغت نامه دهخدا

پوچ.( ص ) کاواک. پوک. بی مغز. میان تهی : پسته پوچ. گردکان پوچ. بادام ، تخمه ، فندق پوچ. || هیچ. مهمل. ناچیز. سخت کم. بسیار قلیل. و رجوع به پُچ شود.
- پوچ شدن مغز ؛بشدن خرد و مختل گشتن فکر :
صائب از گفت و شنود خلق مغزم پوچ شد
گوش سنگین و به لب خاموش می سازد مرا.
صائب.
- حرف پوچ ؛ سخنی بی معنی. کلامی بیهوده. جفنگ. لاطائل. باطل. دعوی بی دلیل.
- خوابهای پوچ ؛ اضغاث احلام :
خواب پوچ این عزیزان قابل تعبیر نیست.
- هیچ و پوچ ؛ از اتباع است :
شبم بوعده و روزم به انتظار گذشت
به هیچ و پوچ مرا روز و روزگار گذشت.
شاپور
دریغ از یک هل [ هیل ] پوچ ؛ یعنی هیچ بمن نداد.
- امثال :
یار مرا یاد کند، یک هل پوچ ؛ یعنی هدیه دوست هر چند ناچیز باشد، نماینده محبّت اوست.
|| آنچه سبک و متخلخل شده باشد از سوختن یا پوسیدن ، چنانکه ذغالی بسیار بحال آتش مانده یا چوبی پوسیده یا دندان یا استخوانی تباه شده. پوک. کرو. || بلیط و قرعه که در آن چیزی نباشد. || بی اخلاق حسنه. شخصی بی اراده. بی مردانگی :
گفت ای کدخدای خام طمع
پیر پوچ بغل زن چمچاچ.
سوزنی.

فرهنگ فارسی

میان تهی، بی مغز، میوه یادانه توخالی، کاواک
۱-میان تهی جوف.۲- میوه یا دانه ای که میان. آن خالی باشدبی مغز.۳- بیفایده بیهوده.۴-بی معنیمزخرفحرف پوچ .۵- بلیط یا قرعه ای که برنده نباشد.۷- بدون اخلاق حسنه بی مردانگی . یا هیچ و پوچ . هیچ .

فرهنگ معین

(ص . ) ۱ - بیهوده ، بی فایده . ۲ - فاقد معنی و ارزش . ۳ - پوک .

فرهنگ عمید

۱. میان تهی، بی مغز: حدیث پوچ گویان بی تٲمل بر زبان آید / کف بی مغز هرگز در دل دریا نمی ماند (صائب: ۹۳۱ ).
۲. ویژگی میوه یا دانه ای که میانش خالی باشد و مغز نداشته باشد، کاواک، کاوک.

گویش مازنی

/pooch/ پهن حیوان – پهن اسب و خر – سرگین حیوانات

دانشنامه عمومی

پوچ (شرکت). پویگ ( انگلیسی: Puig ) شرکت کالای لوکس اسپانیایی است، که در زمینهٔ تولید و عرضهٔ انواع پوشاک و لوازم مد، لوازم آرایشی و عطر فعالیت می نماید.
شرکت پویگ در سال ۱۹۱۴ توسط آنتونیو پویگ تأسیس شد و هم اکنون با در اختیار داشتن ۵ کارخانخ تولیدی، مالک برندهایی چون: کارولینا هررا، پاکو رابان، ژان پل گوتیه، پرادا، ولنتینو، منگو و ماسیمو دوتی می باشد. دفتر مرکزی این شرکت در شهر بارسلون، اسپانیا قرار دارد و کلیهٔ سهام آن در اختیار خانواده پویگ می باشد.
عکس پوچ (شرکت)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

کاواک, اجوف, میان تهی, بی مغز, کاوک, خالی

مترادف ها

absurd (صفت)
ناپسند، پوچ، مضحک، نامعقول، بی معنی، یاوه، چرند، نامربوط

futile (صفت)
خنثی، پوچ، بیهوده، عاری از فایده، عاطل، بی اثر، بی فایده، باطل، عبی

void (صفت)
پوچ، بی اعتبار، عاری، تهی، خالی، باطل، بلاتصدی، عاری از

inoperative (صفت)
غیر عملی، پوچ، باطل، غیر موثر، نامعتبر

null (صفت)
پوچ، تهی، بی ارزش، باطل، بلااثر

empty (صفت)
پوچ، تهی، مجوف، خالی، چیز تهی

hollow (صفت)
خشک، پوچ، تهی، مجوف، مقعر، خالی، پوک، غیر صمیمی، توخالی، میان تهی، گودافتاده، بی حقیقت

vain (صفت)
عقیم، پوچ، خود بین، تهی، بیهوده، عاطل، ناچیز، بی فایده، باطل، جزیی، عبث

trifling (صفت)
پوچ، بیهوده، بی ارزش، بی اهمیت، نا قابل

vacuous (صفت)
پوچ، بی معنی، تهی، خالی، کم عقل، بی مفهوم

airy (صفت)
پوچ، هوایی، هوا مانند، با روح، خود نما، واهی

aeriform (صفت)
پوچ، هوا مانند

invalid (صفت)
پوچ، ناتوان، بی اعتبار، علیل، باطل، نامعتبر

vaporous (صفت)
پوچ، بی اساس، بخاردار، مانند بخار

frivolous (صفت)
پوچ، احمق، سبکسر، سبک، بیهوده و بیمعنی، سبک رفتار

blank (صفت)
پوچ، سفید، نانوشته

inane (صفت)
پوچ، چرند، تهی، احمق، بی مغز

chaffy (صفت)
پوچ، پوشالی

unmeaning (صفت)
پوچ، بی معنی، چرند، احمق، بی هوش، نامفهوم، بی عقل، بی اهمیت، کم عمق

nugatory (صفت)
پوچ، بی اثر، ناچیز، منفی

فارسی به عربی

جوف , سخیف , عاجز , عاری , عقیم , فارغ , متکبر , متهوی , ملغی , نشارة الخشب ، أمر لا أساس له

پیشنهاد کاربران

واژه پوچ
معادل ابجد 11
تعداد حروف 3
تلفظ puč
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت ) ‹پچ، پوک›
مختصات ( ص . )
آواشناسی puC
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
...
[مشاهده متن کامل]

واژه پوچ از ریشه ی واژه ی بوش فارسی می شود .
واژه بوش
معادل ابجد 308
تعداد حروف 3
تلفظ buš
نقش دستوری اسم خاص اشخاص
ترکیب ( اسم ) [معرب، مٲخوذ از فارسی: پوش] ( زیست شناسی )
مختصات ( اِ. ) [ معر. ]
آواشناسی buS
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
منبع. عکس فرهنگ فارسی عمید

پوچ
پوچ کلمه ترکی هست و همان بوش ترکی هست یعنی بیهوده و تو خالی، همچنین کلمه پوک نیز ترکی می باشد و از همین کلمه پوکه استخراج شده است کلمات دیگری نیز از پوک وجود دارد مثل پوکک که نوعی خوردنی تهیه شده از ذرت میباشد.
بی پایه
کاواک
بی سر و ته ؛ کنایه از پوچ و بی معنی.
به قمست پوسیده و قدیمی درخت بید که خواص دارویی و درمانی دارد پیده ( پوده ) گفته می شود.
" پَوش Paosh" واژه ای اوستایی به چمِ " پوسیده، گندیده، متعفن" بوده است.
واژه یِ " پَوشیشتَ Paoshishta" به چمِ " پوسیده ترین، گندیده ترین، متعفن ترین" بوده است.
این واژگان در نبیگِ " فرهنگِ اویم ایوَک" آمده اند. ( " - یشتَ یا - یستَ" در اوستایی با " تَرین" در پارسیِ کُنونی اینهمان هست. ) واژگانِ بالا در تَرگمانِ پهلوی از نبیگِ نامبرده با واژگانِ " پوتَک" و " پوتَکتوم" برابرگرفته شده اند.
...
[مشاهده متن کامل]

به روشنی می توان دریافت که این واژگان نه تنها همچم بلکه همریشه نیز هستند:
پَوش ( اوستایی ) = پوتَک ( پهلوی )
پَوشیشتَ ( اوستایی ) =پوتَکتوم ( پهلوی )
نکته: آنچنان که پیداست واژگانِ " پَوش، پوتَک" با واژگانِ " پوسیده، پوکیده، پوچ" در پارسیِ کُنونی همریشه هستند.
این واژگان با واژه یِ " Putrid" در زبانِ انگلیسی به چمِ " پوسیده، گندیده" نیز همریشه هستند.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پَسگَشت ( reference ) :
1 - بخشِ 818 از نبیگِ " فرهنگنامه یِ ایرانیِ کهن Altiranisches Woerterbuch" نوشته یِ " Christian Bartholomae"
( در فرتورِ زیر F نشاندهنده یِ نبیگِ " فرهنگِ اویم ایوَک" است و"ar " نیز نشاندهنده یِ " آریایی" است. )

پوچپوچپوچ
بُوُش در ترکی به معنی سست و شل و خالی و. . .
( فرهنگ لغات شاهمرسی )
( پوچ/پوک/پوت ) واژگانِ ایرانی هستند؛
این واژگان در زبان ایران باستان به دیسه یِ pa - ta - ka ( پَتَکَ ) و پارسی میانه یِ ( پودَگ ) بوده اند و واژگانِ ( پوسیدن، پُکیدن ( پوکیدن ) ، پوده، پوشال و پوشالی ( پوچ - ال ( ی ) ) ، پیزر و پوکه ) با این واژگان همریشه اند.
...
[مشاهده متن کامل]

چنانکه در رویه یِ 69 و 159 از نبیگِ ( فرهنگنامه کوچک پهلوی ) نوشته یِ ( دیوید مک کنزی ) آمده است:

پوچپوچ
واژگان پوچ، پوک، هوچ، هیچ و هیش ( در گویشهای گونه گون ) همریشه هستند که نمونه آن در انگلیسی ( pouch ) به چم کیسه و ( pack ) و ( pocket ) و در فرانسه ( packet ) که بیشتر نشان دهنده یک چیز کیسه مانند و میان تهی می باشد.
پیداست که بوش از پوچ و پوک گرفته شده و پوچ و پوک از پد هیچ وایچ است پداایچ په هوچ است و په هیچ و به هیچ است که بی گمان همین ریشه نشان میدهد که ترکی از پارسی گرفته مانند رنگ سرخ که انرا ازسهر= سور =سیر
...
[مشاهده متن کامل]
گرفته اند و رنگ زرد را از زری - ساری گرفته اند و رنگ ابی را از کبود= کووک - گوک گرفته اند و رنگ کرمز را از کرمست پارسی گرفته اند چرا که از گونه ای کرم گرفته میشد و انرا به پارسی پهلوی کرمست ( کرم است ) میگفتند - زود را تز گویند و از تیز گرفته اند تیز برو تیز بیا - و هزاران واژه دگر که چینیان و ترکان زردپوست از پارسی گرفته اند اب را سو گویند و چینیان انرا شو گویند اگر به سانسکریت بنگرید سره سو تی= پر اب است اب را که پارسی پهلوی او میگویند و بیگمان در بسیاری گویشها او - هو میشود انکس که پهلوی و سانسکریت میداند خوب میداند که بهم گردیدن ه - س چونه در پهلوی پربسامد است مانند ده و دس - مانند ماه و ماس - هوم و سوم گیاه آیینی ایرانیان - واژه شاه در پهلوی شان و سان امده و نام ایرانشان - ایرانشاه سراینده کوشنامه و بهمن نامه بهترین نمونه است - و هم اکنون نیز گورانیان و لکها شاه را سان و شان گویند خوارزمی گوید خاقان خان خان است و خان گویش خوارزمیان از شاه شاهان است رنگ سرخ را همینک پشه ای های افغانستان شونیک و سونیک گویند که همان خونیک است - جانشین هم شدن خ و ش هم اینک در پشتو رواج دارد چون پشتو و پختو - و این از انجاست که پیشتر در پارسی باستان واژه ای میان خ و ش بوده هم اکنون انرا در پارسی دری نمیگوییم پشتوهای میان پیشاور و قندهار انرا میگویندو قندهاری ها پشتو و پیشاوریها پختو گویند بدینگونه شان و خان و سان و هان را میتوان دریافت خون را قان گویند که یکی از گویه ها ای سغدی از خون بوده - اینها که گفتم درباره ترکی مغولی و قرقیزی و چینی جور میاید اذری که خود پهلوی ترکی شده است

به علی باقری
اینکه پوچ و پوک و پاک یک ریشه و یک معنی دارن و واژه ای فارسیه مشخصه و شما هم نوشتین که از پارسی باستان هست ولی اینکه دوباره اومدین به ترکی ربطش دادین دیگه!!!
میخی

پوچ : تحریف کلمه پاک باستانی به معنای خالی می باشد کلمه هیچ نیز از تحریف همین کلمه بوجود آمده در انگلیسی کلمه پاکت به معنای ظرف خالی نیز با کلمه پاک فارسی از یک ریشه است .
واژه ی پوچ در فارسی همان بوش boş ترکی است
...
[مشاهده متن کامل]

این واژه از بن بوشماق - boşmaq به معنی زیان رسیدن ( فرهنگ ترکی شاهمرسی ) است.
بوش اسم این فعل است و به معنی خالی و شل است.

تهی
بی ارزش
پوچی حقیقتی است که در مغز انسان نمی گنجددرحقیقت تصور جایی بدون اتم وذرات سازنده برای مغز حقیرما فرای تصورغیرممکن است
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس