پولادسنب. [ سُمْب ْ س ُ ] ( نف مرکب ) که پولاد را سنبد. عظیم سخت : عزم تو کشورگشاو خشم تو بدخواه سوز رمح تو پولادسنب و تیغ تو جوشن گداز.
فرخی.
فرهنگ فارسی
۱-( صفت ) آنکه پولاد را سنبدکسی که فولاد را سوراخ کند : [ عزم تو کشور گشا و خشم تو بد خواه سوز رمخ تو پولاد سنب و تیغ تو جوشن گداز.] ( فرخی ) ۲- پولاد سم .
فرهنگ عمید
آنچه پولاد را بسنبد و سوراخ کند، سوراخ کنندۀ پولاد: نیزۀ پولادسنب.