پوف

لغت نامه دهخدا

پوف. [ ف ف ] ( اِ صوت ) حکایت آواز دمیدن هوا با لبهای به هم آمده بر چیزی گرم. || ( اِ ) در زبان کودکان شیرخواره هر خوردنی و آشامیدنی گرم چون آش و پلو و چای و جز آن. بوف. بوفه. پوفه.

فرهنگ فارسی

( اسم ) غذا طعام .

گویش مازنی

/poof/ لفظی که بعد از استشمام بوی نامطبوع ادا شود

پیشنهاد کاربران

واژه های پُف ، پوف و نیز puff ( پاف ) انگلیسی به مانای باد کردن، پُف کردن، ورم کردن ، پوت کردن، فوت کردن و دمیدن از یک ریشه اند.
برابریِ پُف با شُش ( ریه=جگر سفید ) که برخی دوستان گفتند در پیوند با دمش و دمیدن است.
...
[مشاهده متن کامل]

همسو با گفته های بالا: پزشکِ کودک به مادر می گوید که پس از شش ماهگی که به آرامی دندان های بچه در می آید خوراک کمکی و نرم به مانند سوپ، فرنی و حریر بادام را آغاز کنید.
در این هنگام است که مادران از واژه پوف ( پوف میخوری؟ ) بهره می برند. که از ریشه هندو اروپایی pop به معنی خوراک نرم ، آبکی له شده و خمیری مانند است و با واژه های popcorn ( پفیلا ) و پفک نیز پیوند دارد.

پوف توی زبان ترکی یعنی اه چه بوی بدی میاد پوف>اه گوینه پیس عی گلیر این معنی رو میده ولی این جمله رو توی یک کلمه ی پوف میگن
پوف به زبان محلی ما میشود نادان. احترام نگه نداشتن. کوچیک و بزرگی ندانستن. نفهم
پوف به زبان محلی ما میشود نادان. کوچیک و بزرگی ندانستن. احترام نگه نداشتن .
یک نوع کلمه بعد از تعجب هست . در هر کجا ی ایران لفظ خاصی دارند . مثلا در سبزوار میگویند یوک . در بجنورد میگویند بی. در اسفراین میگویند اَر . . . در بعضی جاها پُوک. . . بُک
پوف به لکی و لری یعنی شُش
قدیمیا به فوت کردن می گفتن پوف کردن
فردی که کلافه شده میگه پوف

بپرس