پوف

لغت نامه دهخدا

پوف. [ ف ف ] ( اِ صوت ) حکایت آواز دمیدن هوا با لبهای به هم آمده بر چیزی گرم. || ( اِ ) در زبان کودکان شیرخواره هر خوردنی و آشامیدنی گرم چون آش و پلو و چای و جز آن. بوف. بوفه. پوفه.

فرهنگ فارسی

( اسم ) غذا طعام .

گویش مازنی

/poof/ لفظی که بعد از استشمام بوی نامطبوع ادا شود

پیشنهاد کاربران

پوف به لکی و لری یعنی شُش
قدیمیا به فوت کردن می گفتن پوف کردن
فردی که کلافه شده میگه پوف

بپرس