پوشیده چشم. [ دَ / دِ چ َ ] ( ص مرکب ) کور. نابینا. ( آنندراج ). اعمی. بی دیده : چو پوشیده چشمی نبینی که راه نداند همی وقت رفتن ز چاه.سعدی.کسانی که پوشیده چشم و دلندهمانا کزین توتیا غافلند.سعدی.در آن دم یکی مرد پوشیده چشم بپرسیدش از موجب کین و خشم.سعدی.