بیاسای اکنون تو پوشیده دار
بدان تا نداند کس از روزگار.
فردوسی.
از آن کودکان نیز بسیارگفت همیداشت پوشیده اندر نهفت.
فردوسی.
گفت... باز گرد و این حدیث پوشیده دار. ( تاریخ بیهقی ).بوالعجب واقعه ای باشد و مشکل کاری
که نه پوشیده توان داشت ، نه گفتن یارند.
سعدی.
چو پوشیده میدارم اخلاق دون کند هستیم زیر و عجبم زبون.
سعدی.
درد دل پوشیده داری تا جگر پر خون شودبه که بادشمن نمائی حال زار خویش را.
سعدی.
لطَّ عنه الخبر لطاً؛ پوشیده داشت خبر را. ( منتهی الارب ).آنکه عیب تو گفت یار تو اوست
و آنکه پوشیده داشت مار تو اوست.
اوحدی.