پوشیدنی

/puSidani/

مترادف پوشیدنی: پوشاک، جامه، رخت، لباس، ملبوس، نهفتنی، سر

معنی انگلیسی:
wearable, wearing

لغت نامه دهخدا

پوشیدنی. [ دَ ] ( ص لیاقت ) چیزی در خور پوشیدن. که توان پوشید. آنچه که پوشیدن را سزد. لایق پوشیدن. هر چه پوشیده شود. || جامه. لباس. پوشاک. کسوة : گفتند شاها هر یکی ( از فیل گوشان ) چند گزی اند. برهنه و دو گوش دارند چون گوش فیل ، نه افکندنی دارند و نه پوشیدنی. ( اسکندرنامه نسخه سعید نفیسی ).
ز گستردنیها و از بیش و کم
ز پوشیدنیها و گنج و درم.
فردوسی.
همان جامه و تخت و اسب و ستام
ز پوشیدنیها که بردند نام.
ببخشید [خسرو پرویز] بر فیلسوفان روم
برفتند شادان از آن مرز و بوم.
فردوسی.
بدرویش بخشید چندی درم
ز پوشیدنیها و از بیش و کم.
فردوسی.
ز پوشیدنی هم ز افکندنی
ز گستردنی هم ز آکندنی.
فردوسی.
ز پوشیدنیها و از خوردنی
نیازش نبودی و گستردنی.
فردوسی.
ز پوشیدنی هم ز گستردنی
ز افکندنی هم پراکندنی.
فردوسی.
نه افکندنی هست و نه خوردنی
نه پوشیدنی و نه گستردنی.
فردوسی.
ز پوشیدنی یا ز گستردنی
همه بی نیازیم و ازخوردنی.
فردوسی.
مرا خورد و پوشیدنی زین جهان
بس از شهریار آشکار و نهان.
فردوسی.
فرستاد هر گونه ای خوردنی
ز پوشیدنی هم ز گستردنی.
فردوسی.
همه کار مردم نبودی ببرگ
که پوشیدنیشان همی بود برگ.
فردوسی.
ز پوشیدنی هم ز آکندنی
ز هر سو بیاورد آوردنی.
فردوسی.
هر آنچش ببایست از خوردنی
ز پوشیدنی هم ز گستردنی.
فردوسی.
ز پوشیدنیها و افکندنی
ز گستردنی و پراکندنی.
فردوسی.
ز گستردنی هم ز پوشیدنی
بباید بهائی و بخشیدنی.
فردوسی.
از او [کیومرث ] اندر آمد همی پرورش
که پوشیدنی نو بد و نو خورش.
فردوسی.
|| درخور نهفتن. نهفتنی. سزاوار پنهان کردن. پنهان کردنی.

فرهنگ فارسی

( صفت ) لایق پوشیدن جامه لباس .
در خور پوشیدن که توان پوشید

فرهنگ عمید

۱. جامه، لباس، پوشاک.
۲. ویژگی آنچه باید پنهان نگه داشته شود، سزاوارِ پنهان کردن.

پیشنهاد کاربران

خلعت
پوشیدنی: که در معنی تنْ پوش به کار رفته است در پهلوی در ریخت پوشیتنیگ pōšitanīg بوده است .
( ( ازو اندر آمد همی پرورش ؛
که پوشیدنی نو بُد و نو خورش. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 232. )

بپرس