پوشیدن


مترادف پوشیدن: دربر کردن، ملبس شدن، پرده پوشی کردن، پنهان کردن، کتمان کردن، مخفی کردن، مکتوم نگاه داشتن، نهفتن، تلبیس، اختفا، فراگرفتن ، آشکار کردن، افشا کردن

متضاد پوشیدن: لخت شدن

معنی انگلیسی:
don, dress, attire, clothe, cover, slip, wear, to wear, to put on, to cover, to conceal

لغت نامه دهخدا

پوشیدن. [ دَ ] ( مص ) در بر کردن. بتن کردن. در تن کردن. پوشیدن جامه ای را. ملبس شدن. در پوشیدن. بر تن کردن. بر تن راست کردن. لبس. تلبس. مکتسی شدن. اکتساء. ( منتهی الارب ). رخت پوشیدن. لتب. ( تاج المصادر بیهقی ). التتاب. ( منتهی الارب ) :
آن روز نخستین که ملک جامه ش پوشید
بر کنگره کوشک بدم همچو غلیواج.
ابوالعباس.
آن کن که بدین وقت همی کردی هر سال
خز پوش و بکاشانه شو از صفه و فروار.
فرالاوی.
چو پوشد همی شاه خود جوشنا
کی ارجاسب خواهد همی جستنا.
دقیقی ( از شاهنامه ).
یکی زردپیراهن مشکبوی
بپوشید [شیرین ] و گلنارگون کرد روی...
چو روی ورا [خسرو پرویز را] دید بر پای خاست
بپرویز بنمود بالای راست.
فردوسی.
سر تخت و بختش [کیومرث ] برآمد ز کوه
پلنگینه پوشید خود با گروه.
فردوسی.
کنون خیز و دیبای رومی بپوش
بنه بر سر افسر چنان همچو دوش.
فردوسی.
یکی گبر پوشید زال دلیر
بجنگ اندر آمد بکردار شیر.
فردوسی.
فرامرز پوشید ببر بیان
تو گفتی که ببر است و شیر ژیان.
فردوسی.
یکی را دهد نوش از شهد و شیر
بپوشد بدیبا و خز و حریر.
فردوسی.
چو جوشن بپوشند روز نبرد
ز چرخ برین بگذرانند گرد.
فردوسی.
چو ایشان بپوشند از آهن قبای
بخورشید و ماه اندر آرند پای.
فردوسی.
درین ماه ار ایدونکه خواهد خدای
بپوشم برزم آهنینه قبای.
فردوسی.
چو توران سپاه اندر آمد بتنگ
بپوشید لهراسب خفتان جنگ.
فردوسی.
بجوشید و برخاست از خوابگاه
بپوشید خفتان و رومی کلاه.
فردوسی.
بپوشید زربفت شاهنشهی
بسر برنهاد آن کلاه مهی.
فردوسی.
بسا لشکرا کز پی کین من
بپوشند جوشن به آیین من.
فردوسی.
بپوشید پس جامه زرنگار
بسر برنهاد افسر شاهوار.
فردوسی.
نشسته بر آن باره خسروی
بپوشیده آن جوشن پهلوی.
فردوسی.
سلیح برادر [بهرام چوبینه ]بپوشید زن
نشست از بر باره گامزن.
فردوسی.
تهمتن بپوشید ببر بیان
نشست از بر اژدهای ژیان.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- در بر کردن ملبس شدن بر تن کردن . ۲- جامه بر تن کسی کردن ملبس کردن پوشانیدن . ۳- مستور کردن پوشانیدن فرا گرفتن . ۴- نهفتن مخفی کردن . ۵-بر سر نهادن کلاه پوشیدن . ۶- طلاق گفتن زنرا. ۷- تحت الشعاع آوردن . ۸- بستن ( در و مانند آنرا ) .یا پوشیدن چشم . ۱- بر هم نهادن دو پلک آن بستن چشم . ۲- صرف نظر کردن در گذشتن از... ۹ - روی هوا را بتیر پوشیدن . بتندی تیر باران کردن .

فرهنگ معین

(دَ ) (مص م . ) ۱ - لباس پوشیدن . ۲ - جامه بر تن کسی کردن . ۳ - نهفتن ، پنهان کردن .

فرهنگ عمید

۱. در بر کردن، جامه بر تن کردن.
۲. نهفتن و پنهان کردن.
۳. چیزی را در پرده نگه داشتن.

واژه نامه بختیاریکا

سر مِینا کردن
وا ری وَندِن

مترادف ها

hide (فعل)
پنهان شدن، پوست کندن، پنهان کردن، مخفی کردن، نهفتن، پوشیدن، مخفی نگاه داشتن، ابشتن، خود را پنهان ساختن

cover (فعل)
پوشاندن، جلد کردن، پنهان کردن، تامین کردن، طی کردن، پوشیدن

put on (فعل)
انجام دادن، بکار انداختن، افزودن، وانمود کردن، زدن، پوشاندن، اعمال کردن، بخود بستن، دست انداختن، تحمیل کردن، صرف کردن، پوشیدن، برتن کردن، گذاردن، وانمود شدن، بکار گماردن

overlay (فعل)
پوشیدن، رویهم قرار دادن، زیاد بار کردن

don (فعل)
پوشیدن، برتن کردن

wear (فعل)
پوشاندن، پوشیدن، دوام کردن، ملبس شدن، در بر کردن، بر سر گذاشتن، پاکردن

endue (فعل)
بخشیدن، دادن، اراستن، پوشاندن، وادار کردن، پوشیدن، بخشیدن به

enshroud (فعل)
پوشیدن، در کفن پیچیدن، کفن کردن، کاملا پنهان کردن

indue (فعل)
بخشیدن، دادن، اراستن، پوشاندن، پوشیدن

فارسی به عربی

استاذ , جلد , غطاء , ملابس

پیشنهاد کاربران

get into
To dress in some article of clothing*
Kids, go get into your school uniforms right now—we're running late!
I just need to go get into my suit before we go
To fit into a particular article of clothing*
...
[مشاهده متن کامل]

I'm having a hard time getting into this dress—can you zip it for me?
I put on a little weight over the holidays, so hope I can still get in my jeans

ببر کردن ؛ بتن کردن جامه و جز آن. پوشیدن جامه.
در زبان پارسی پوشیدن هم گذرا بکاررفته و هم ناگذرا.
پوشیدن: من پوشیدم جامه را، من پوشاندم جامه را بر دیگری.
پوشیدن به چم دربرگرفتن ( محافظت ) و پنهان کردن است
فلان چیز را بپوشان = از دید پنهان کن= محافظت کن
منرو پوشش بده = منرو در بر بگیر = از من محافظت کن
پوشالی=پنهان کننده هر چیزی که جداشونده است = استعاره از بی ارزشی و موقتی بودن
...
[مشاهده متن کامل]

اقدامات پوشالی = اقدامات پنهانی ( استعاره از کم ارزشی ) و موقت که در آینده جدا می شود.
واژه هیچ که به پوچ نیز گفته میشود از همین امده یعنی پوچ یا پوک نشان از چیزی دارد که چیزی را پنهان کرده در واقع لایه ایست که روی چیزی قرار داد و در هر جا کاربرد گوناگونی پیدا کرده
پوچ = تهی
پوک = تهی مغز
پوش = دربر دارنده = محافظ = پنهان کردن

به تن کردن، در بر کردن
برخی از برابرهای یاد شده در بالا همتراز کارواژه ی �پوشاندن� است و نه �پوشیدن�
در مورد لباس های پایین تنه ( بپا کردن ) .
آن قوم شلواری مخملین به پا می کردند و . . . . . . . . . . . . .
پوشیدن : در پهلوی پوشیتن pōšītan بوده است.
( ( زمین پوشد از نورْ پیراهنا ؛
شود تیره گیتی بدو روشنا ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 201 )

Porte _>به تن داشتن
Mette_>پوشیدن
کلمه پوشیدن به انگلیسی میشه wear

بپرس