پوشاندن


مترادف پوشاندن: بر کردن، پوشانیدن، اخفا، پرده پوشی، نهفتن، فراگرفتن، کسف

معنی انگلیسی:
costume, dress, apparel, blanket, bury, case, cloak, clothe, coat, cover, curtain, disguise, hide, house, invest, mantle, mask, mat, muffle, obscure, shroud, spread, surface, veil, whelm, wrap, to cause to wear, to clothe, to cover, to conceal

لغت نامه دهخدا

پوشاندن. [ دَ ] ( مص ) رجوع به پوشانیدن شود.

فرهنگ فارسی

جامه بتن کسی کردن، درپرده کردن، پنهان شدن
( مصدر )۱-جامه بتن کسی کردنجامه در بر کسی کردن ملبس کردن در پوشانیدن.۲- پنان ساختن پرده پوشی کردن مخفی کردن . ۳-مستور کردن فرا گرفتن پوشاند : سبزه سراسر زمین را پوشانیده.۴-کسف.۵- تعیین کردن پشتوانه در بانک .

فرهنگ عمید

۱. جامه به تن کسی کردن.
۲. در پرده کردن، پنهان ساختن.
۳. پرده پوشی کردن.
۴. روپوش روی چیزی کشیدن.

واژه نامه بختیاریکا

( پوشاندن ( با زین یا پوشش خاص حیوان ) ) جُل پوش

جدول کلمات

غفر, ستر

مترادف ها

ensconce (فعل)
پنهان شدن، پوشاندن، پناه دادن، استحکامات ساختن، خودرادرجانپناه جادادن

envelop (فعل)
فرا گرفتن، پوشاندن، احاطه کردن، پیچیدن، در لفاف گذاشتن، دور چیزی را گرفتن

case (فعل)
پوشاندن، جلد کردن، در صندوق یا جعبه گذاشتن

apparel (فعل)
اراستن، پوشاندن

cover (فعل)
پوشاندن، جلد کردن، پنهان کردن، تامین کردن، طی کردن، پوشیدن

mask (فعل)
پوشاندن، پنهان کردن، ماسک زدن

conceal (فعل)
پوشاندن، پنهان کردن، مخفی کردن، نهفتن، نهان کردن

coat (فعل)
پوشاندن، اندودن، روکش کردن

veil (فعل)
پوشاندن، حجاب زدن

put on (فعل)
انجام دادن، بکار انداختن، افزودن، وانمود کردن، زدن، پوشاندن، اعمال کردن، بخود بستن، دست انداختن، تحمیل کردن، صرف کردن، پوشیدن، برتن کردن، گذاردن، وانمود شدن، بکار گماردن

sod (فعل)
پوشاندن، چمن ایجاد کردن

line (فعل)
اراستن، پوشاندن، استر کردن، خط دار کردن، تراز کردن، خط کشیدن، خط انداختن در

vest (فعل)
واگذار کردن، پوشاندن، اعطا کردن، محول کردن

deck (فعل)
اراستن، پوشاندن، زینت کردن، عرشه دار کردن

belay (فعل)
پوشاندن، اماده کردن، محاط کردن، وسیله پیچیدن

bestrew (فعل)
پوشاندن، پاشیدن، ریختن، افشاندن

jacket (فعل)
پوشاندن، جلد کردن، در پوشه گذاردن

blanket (فعل)
پوشاندن، با پتو و یا جل پوشاندن

sheathe (فعل)
پوشاندن، کند کردن، غلاف کردن، غلافدار کردن

shingle (فعل)
پوشاندن، توفال کوبی کردن، موی سر را از ته زدن

camouflage (فعل)
پوشاندن، مخفی کردن

submerge (فعل)
پوشاندن، مخفی کردن، غوطه ور ساختن، زیر اب کردن، در اب فرو بردن

overcast (فعل)
پوشاندن، تیره کردن، سایه انداختن، سایه افکندن ابر، ابر دار کردن

immerse (فعل)
پوشاندن، غوطه دادن، فرو بردن، غسل ارتماسی دادن، زیر اب کردن

shroud (فعل)
پوشاندن، کفن کردن، در زیر حجاب نگاهداشتن

clothe (فعل)
اراستن، پوشاندن، ملبوس پوشاندن

wear (فعل)
پوشاندن، پوشیدن، دوام کردن، ملبس شدن، در بر کردن، بر سر گذاشتن، پاکردن

crown (فعل)
پوشاندن، تاج گذاری کردن

endue (فعل)
بخشیدن، دادن، اراستن، پوشاندن، وادار کردن، پوشیدن، بخشیدن به

infold (فعل)
پوشاندن، در برداشتن، پیچیدن، در بر گرفتن

indue (فعل)
بخشیدن، دادن، اراستن، پوشاندن، پوشیدن

suffuse (فعل)
پوشاندن، پر کردن، اشباع کردن

فارسی به عربی

اغطس , اکس , انقش , بطانیة , حجاب , سترة , طابق , ظرف , غطاء , قناع , کفن , معطف , مغیم , ملابس
( پوشاندن(دندان باطلا وغیره ) ) تاج

پیشنهاد کاربران

بپرس