پوست ریختن

مترادف ها

shed (فعل)
ریختن، افکندن، پوست ریختن، جاری ساختن، خون جاری ساختن، برگ ریزان کردن، انداختن، افشاندن

desquamate (فعل)
پوسته پوسته شدن، پوست انداختن، پوست ریختن

فارسی به عربی

سقیفة

پیشنهاد کاربران

بپرس