پوست بیرون کرد

لغت نامه دهخدا

پوست بیرون کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) پوست انداختن. || تسلیخ. پوست بردن. پوست کندن :
دشمنانت را فلک دم داد و بیرون کرد پوست
این کند ناچار قصابی که بز را بردمید.
امیرخسرو.

پیشنهاد کاربران