پوست بردن. [ ب ُ دَ ] ( مص مرکب ) جحف. ( منتهی الارب ). ستردن پوست از تن : گرش نبرد ز تن آفتاب لطفت پوست چو ژاله آب چه ریزد ز استخوان گوهر.حسین ثنائی ( از آنندراج ).