پوس.( اِ ) چرب زبانی و فریب دادن و فروتنی کردن و بزبان خوش مردم را فریفتن باشد. ( برهان ). تملق : بتدبیر شاید جهان خورد و پوس چو دستی نشاید گزیدن ببوس.
سعدی ( بوستان ).
این شاهد محتاج بتأیید است چه در بعض نسخ بوستان این کلمه لوس آمده است با لام بجای پ و گفته اند پوسانه نیز بهمین معنی است ( ؟ )
فرهنگ فارسی
چرب زبانی و فریب دادن و فروتنی کردن و بزبان خوش مردم را فریفتن باشد
گویش مازنی
/poos/ پوسته، مثل پوسته ی تخمه - تفاله ی هرچیز & سخن چینی کردن & پوست پوست بدن – پوست صورت - پوست گیاهان و جانوران
پیشنهاد کاربران
پسر
در زبان لری بختیاری به معنی پوست پوس کلف::پوست کلفت Pos