به دل یاد کار گذشته مگیر
که یزدان به بنده ست پوزش پذیر.
فردوسی.
چو پیمان کند شاه پوزش پذیرکزین پس نیندیشد از کار پیر...
فردوسی.
خداوند بخشنده دستگیرکریم خطابخش پوزش پذیر.
سعدی ( بوستان ).
|| ( اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی. || که پوزش تواند پذیرفت. که لایق و درخور پوزش تواند بود: گناهی پوزش پذیر.